کلنل! دشمن تا نزدیک خونه هامون رسیده.
نت های موسیقی دارند زیر پای لشگر تجار نوین له می شن
یک کیلو دو کیلو ۰.۵ کیلو
آهن سرد و دست های من
تو مغزم جنگه!
هیچ وقت فکر نمی کردم برای تمدد اعصاب لازم باشه کنار دریاچه ی Bodom بشینم
موهام داره شبیه بچه های اونجا می شه. بدون اینکه خودم بخوام
بد هم نیست یه گیتارِ سیاه هم هست که منتظرمه
تو مغزم جنگه!
بیا فقط نگاه تو می تونه این جنگ رو صلح کنه.
می دونی - راستش رو بخوای صلح که نمی کنند فقط وقتی که میای محو تو می شن و یادشون می ره داشتن می جنگیدند آروم می شن ساکت می شن.
محبوبم! بذار ... بذار .... هیچ چی فقط می خوام امروز ببینمت.