۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

داستانی از کاترین براش و تجربیات ما

ادبیات به شدت طعم زندگی می دهد، اصلا ادبیات خود زندگی ست. مملو است از تجربیاتی که ما را در زندگی کمک می‌کنند و به طور روزمره اتفاقاتی هم برای ما پیش می‌آیند که ما را بیاد داستانها می اندازند.
چند روزی است که به یاد داستان Birthday party (جشن تولد) "کاترین براش" افتاده‌ام. خوشبختانه متن اصلی این داستان کوتاه که برای اولین بار در 1946 در هفته‌نامه نیویرکر منتشر شده است را به راحتی می توان در وب پیدا کرد، مثلا اینجا (پیشنهاد می‌کنم اگر فرصت دارید حتماً متن اصلی داستان را بخوانید) اما ترجمه ای از این داستان را به قلم محمد وجدانی می‌توانید اینجا بخوانید.
بخوانید کوتاه است.

.

می خواستم شرحی درباره این داستان و اختلاف در چیزهایی که ما می پسندیم، نوع رفتار ما در مقابل دیگران و محیطهای خاصی که برای ما سنگین هستند و مردمی که حضورشان ما را خجالت زده می کند، رفتار صحیح ما و چیزهای دیگر بنویسم اما حالا فکر می کنم همین که تلخی این داستان را چشیده باشید و درک کرده باشید کافی است، این هم یکی دیگر از معجزات ادبیات است. 

...

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

نانوشته‌ها


منصفانه نبود در روزی که به نام وبلاگ و برای پاسداری از آن، نامگذاری شده بود رجعتی به آن نمی‌کردم گرچه مدت هاست متنی منتشر نکرده‌ام اما همین حالا که نگاهی به چرکنویسهای همین وبلاگ می اندازم می بینم پر از نوشته های نیمه تمام و نوشته های تمام شده اما منتشر نشده است.
در یک سال اخیر ظلمهای بسیاری به وبلاگستان فارسی شده است که بزرگترین آنها فیل+تر کردن دو سرویس مشهور Blogger و Wordpress بود با اینحال خوشحال کننده است که بدانیم کسانی که حرفی برای گفتن و شوری برای نوشتن داشته است به هر طریقی و با هر وسیله ای توانسته‌اند نوشته هایشان را منتشر کنند، گرچه قصد نوشتن در مورد محدودیت های اینترنتی را ندارم ولی شاید یکی از دلایل فاصله گرفتن خیلی از دوستان از وبلاگشان همین بود.
برای من این موضوع دلایلی دیگری هم داشت، با اینحال هنوز هم وبلاگم را دارم و هنوز هم برای وبلاگ و وبلاگ‌نویس احترام قائلم. 
روز جهانی وبلاگ را به همه وبلاگ‌نویس‌ها و هواداران جریان آزاد اطلاعات تبریک می‌گویم.