۱۳۸۶ دی ۶, پنجشنبه

تعجب نمی کنی؟

امید وارم اگه کسی نوشته های امروز من رو می خونه
ناراحت نشه. اگه هم شد من معذرت می خوام شاید شما هم مثل من چنین روزها یا چنین
افکاری داشته باشید.



.



.



.



احساس مزخرفیه، وقتی بهش فکر می کنم از بی حالی و بی
روحیه گی پر می شم.تو محل کار ، تو دانشگاه ، تو خیابون ، تو مغازه ، انگار همه جا
پر شده از آدمهایی که چشم دیدنت رو ندارن. هیچ کسی به این فکر نمی کنه که باید کار
یه آدم دیگه رو راه بندازه همه به فکر خودشونن اگه ازشون بخوای وظیفشون رو انجام
بدن انگار سختترین کار دنیا رو ازشون خواستی حتی بعضی ها اینو یه توهین می دونن.
یه طویله ی بزرگ رو تصور کن همه از انسانیت خارج شدن حیونا لا اقل کارشون رو انجام
می دن اما این آدما فقط بیرون اومدن که عقده هاشون رو باز کنن. بعضی ها فقط تمام
کارشون اینه که با همکارای جنس مخالفشون بگن و بخندن وقتی هم خلوتشون رو بهم می
زنی اینقدر بد جواب می دن که از حضورت پشیمون می شه، بعضی هم که از حسادت هم
خودشون رو می خورن هم یه سازمان رو به آتیش می کشن.



همه خر شدن، سگ شدن، گرگ شدن!



اما خری که فایده نداشته باشه باید چی کارش کرد؟



چطوری تحمل کنم!



 می دونی من
و تو هم که زمانی واسمون دیدن این چیزا سخت بود. حالا اینقدر دیدیم که نسبت بهش بی
تفاوت شدیم اون زخم کهنه اینقدر بهش خنجر خورد که حالا دیگه بی حس شده، کرخ شده،
یعنی یه روزی ما هم به همین غیر آدمی زاد ها می پیوندیم؟

 

نمی خوام!



کی ما به انسانیت برمی گردیم؟



کی می فهمیم ارزش واقعه ای آدم رو



نمی دونم دیگه دارم قاطی می کنم حتی می ترسم آخرش
خودم حرفای خودمو رد کنم.



می بینی؟



نمی شه تمرکز کرد.





بازهم فردا یه روز دیگست بازهم
گوسفند ها، گاوها، خرها و...



 





 



 



 محبوبم!
امشب به یه کم امید احتیاج دارم. چرا این طوری شدم من؟

۱۳۸۶ آبان ۲۸, دوشنبه

پیش درامد

اگه بعد از این همه مدت یه دفه پیدات بشه و بخوای دوباره شروع به وب لاگ نوشتن بکنی _ مثل کسی که تازه از یه مسافرت طولانی برگشته و دوباره می خواد روال عادی زندگیش رو پیش بگیره _ شاید ترس داشته باشی که می شه !
آره یعنی میشه دوباره مثل قدیم این وبلاگ هم نویسنده داشته باشه هم خواننده؟
فعلا
بهر حال شروع می کنم
تا بعد!

۱۳۸۶ تیر ۲۰, چهارشنبه

عبور از تنهایی

روی یه صندلی راحت بشین
چشات رو ببند و ....
نه!
نه عزیزم لازم نیست خیال کنی!
این واقعیته!
واقعیته که از فردا یکی هست که برای همیشه می تونی بهش تکیه کنی!
کسی که همیشه کمکت میکنه!
کسی که همیشه طرفدارت می مونه!
کسی که می تونی ناراحتی ها و غصه هات رو بهش بدی!
کسی که کنارش همیشه دلیلی واسه شادی داری!
کسی که بهت قوت قلب
و انگیزه ی زندگی کردن
کسی که صداش می کنی"عشق من"




محبوبم! شروع شد حاضری؟

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲۹, شنبه

سلام
مرسی و خیلی ممنون از دوستانم که برام اینجا کامنت گذاشتن و منتظر بودند که من آپ کنم
نمی دونم چند وقته اصلا نتونستم ،دلم به سمت نوشتن نرفته!
از وقتی وارد بازی بزرگترها شدم تازه فهمیدم منم جزئی از این جامعه ام که باید پایبند یه چیزایی باشم نگران یه چیزایی و یه چیزایی رو هم باید رعایت کنم اونم خوب ، همه چی برام واقع ای نیست ، هست اما شاید باورش سخته!
خوشحالم اما بازم چیزایی هست که نگرانم کنه
فقط می خوام به خدا پناه ببرم الان فقط به دو چیز اعتماد و اعتقاد دارم:
خدا و یک احساس ِ خدایی
آه!
همین فعلاً







محبوبم ! دیگه حرفامو فقط به خود ِ خودت می گم

۱۳۸۵ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

ماهی های سفره هفت سین

 


امسال ماهی هایی که قراره تو سفره ی هفت سین ما باشن همون هایی هستند که پارسال هم  موقه ی سال تحویل با ما بودند ، بهشون که نگاه می کنم یاد یک سال پیش می افتم اولین حرفهایی که با هم می زدیم ، یادته راجب ماهیها و اینکه پلک نمی زنند می گفتی؟


حالا به نظر خیلی جالبه که یک سال اونا زنده موندن همین جا توی همین تنگ کوچولو ، انگار موندند که شاهد عشق ما باشند،


می دونی؟


تو دلم میگم شاید من و تو بتونیم چند وقت دیگه دو تایی بریم و اونا رو آزاد کنیم


و اینجوری انوا شاهد بهم رسیدن ما هم  باشن


برای همیشه!


 


 


محبوبم! روزهای با هم بودن رو خیلی نزدیک حس می کنم ٬سال نوت مبارک!


 


 


1.سال نوی همه مبارک!


2.نوشته ی سال گذشته

۱۳۸۵ بهمن ۳۰, دوشنبه

Puppy Love

هفت روز و هفت شب بود که گریه می کرد .


اوایل دلم براش نمی سوخت فکر می کردم کم سن وسال تر از اینه که به این چیزا فکر کنه.


اما آخرش با خودم گفتم می رم باهاش حرف می زنم و امیدوارش می کنم.


با کلمات قشنگ شروع کردم که : "عشق بر همه چیز غلبه میکنه"


چند دقیقه که گذشت لبخندی از پشت اون چهره ی اشکی ظاهر شد.


یه کم دیگه که با هم جور شدیم جرءات کردم بپرسم:


"حالا عاشق کی شدی؟"


گفت:"آنجلینا جولی"!!!!!!!!!!!!


--------------------------------------------------------------------------------------------------------------


محبوبم! من کوه یخ را هم با جرقه ای به آتش می کشم.


بی ربط:


۱.یکی از مزایای داشتن کارتهای عابر بانک اینه که زیاد پول نقد همراهتون ندارید!


۲.انگار دوستای قدیمی و جدید دیگه فرصت سر زدن به اینجا رو ندارند


۳.آه

۱۳۸۵ دی ۲۳, شنبه

Verse

شعر بگو


همیشه شاعر من


شعر بگو


محبوب شیرین زبانم


شعر بگو


عشق زود رنج من


عشق ترک ناکردنی من


کلام تو راه گشای دنیای پاک و بی انتهای خیال من است


و رنجش تو اتفاقی ست به تلخی عقده های باز ناشدنی


باز هم شعر بگو


تا روزهایم رنگ زیبای انتظار تو را به خود گیرند


و از پشت هر لبخندم


و عمق نگاهم


جمله ی "دوستت دارم" تنها برای تو


بر لبانم جاری شود


و


شعر بگو


تا خودم را بیشتر بشناسم


باز هم شعر بگو ...


 


 


 


محبوبم! می خواهم برای همیشه باور کنم که لحظه های خوش با تو بودن جاودانه اند.


آغاز!

۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه

My Job

توي سردترين زمستون عمرت ساعت 7 صبح از خونه بيرون مي آيي كه بري سر كار. توي راه مي توني تصميم بگيري كه به چيزهاي خوب فكر كني يا به اتفاقات وحشتناك ، حالا اصلا هم معلوم نيست چي قراره بشه اما چند ساعت بعد يه سري آدم رو ملاقات مي كني ، لبخند ميزني اما توي دلت از اونا منتفري ، لبخند ميزنن اما توي دلشون بهت فحش ميدن.ميگذره ...


و تو روي صندليت مي شيني و خيالبافي مي كني.


كي وقت رفتن مي رسه؟ اين سوالي كه گهگاه از خودت مي پرسي و ساعتت بهت بهترين جواب رو مي ده.


آخرش هم از دستت خودت خسته مي شي كه چرا به جاي اينكه يه كار مفيد انجام بدي داري غر ميزني


پس كي حقوقم رو ميديد؟!


اين هم گوشه اي از زندگي شغلي من!


 


محبوبم! چند روزي هست كه دلتنگي هام خيلي زياد شدن، آخه اون شب يلدا كه منتظرشيم كي مي رسه؟


 


بي ربط:


1.خدا را به خاطر داشتن اينترنت هميشه شكر كنيد.


2.Happy new year (براي اونا كه تفاوتي براشون داره).


3.قراره در Grammy 2007 از Don Henley به عنوان شخصيت برگزيده ي سال قدرداني بشه.


4.مراقب امتحاناتتون باشيد.

5.اگه مي خوايد مظاهري از اون دنيا رو ببينيد در تاريكي شب به قبرستان بريد