۱۳۸۵ دی ۲۳, شنبه

Verse

شعر بگو


همیشه شاعر من


شعر بگو


محبوب شیرین زبانم


شعر بگو


عشق زود رنج من


عشق ترک ناکردنی من


کلام تو راه گشای دنیای پاک و بی انتهای خیال من است


و رنجش تو اتفاقی ست به تلخی عقده های باز ناشدنی


باز هم شعر بگو


تا روزهایم رنگ زیبای انتظار تو را به خود گیرند


و از پشت هر لبخندم


و عمق نگاهم


جمله ی "دوستت دارم" تنها برای تو


بر لبانم جاری شود


و


شعر بگو


تا خودم را بیشتر بشناسم


باز هم شعر بگو ...


 


 


 


محبوبم! می خواهم برای همیشه باور کنم که لحظه های خوش با تو بودن جاودانه اند.


آغاز!

۱۳۸۵ دی ۱۳, چهارشنبه

My Job

توي سردترين زمستون عمرت ساعت 7 صبح از خونه بيرون مي آيي كه بري سر كار. توي راه مي توني تصميم بگيري كه به چيزهاي خوب فكر كني يا به اتفاقات وحشتناك ، حالا اصلا هم معلوم نيست چي قراره بشه اما چند ساعت بعد يه سري آدم رو ملاقات مي كني ، لبخند ميزني اما توي دلت از اونا منتفري ، لبخند ميزنن اما توي دلشون بهت فحش ميدن.ميگذره ...


و تو روي صندليت مي شيني و خيالبافي مي كني.


كي وقت رفتن مي رسه؟ اين سوالي كه گهگاه از خودت مي پرسي و ساعتت بهت بهترين جواب رو مي ده.


آخرش هم از دستت خودت خسته مي شي كه چرا به جاي اينكه يه كار مفيد انجام بدي داري غر ميزني


پس كي حقوقم رو ميديد؟!


اين هم گوشه اي از زندگي شغلي من!


 


محبوبم! چند روزي هست كه دلتنگي هام خيلي زياد شدن، آخه اون شب يلدا كه منتظرشيم كي مي رسه؟


 


بي ربط:


1.خدا را به خاطر داشتن اينترنت هميشه شكر كنيد.


2.Happy new year (براي اونا كه تفاوتي براشون داره).


3.قراره در Grammy 2007 از Don Henley به عنوان شخصيت برگزيده ي سال قدرداني بشه.


4.مراقب امتحاناتتون باشيد.

5.اگه مي خوايد مظاهري از اون دنيا رو ببينيد در تاريكي شب به قبرستان بريد