۱۳۸۵ دی ۶, چهارشنبه

این روزها!

سلام


بعد از اين همه غيبت امروز بالاخره يه راه جديد پيدا كردم تا بتونم وبلاگم رو آپ كنم ، حتماَ تا حالا همه ي اونايي كه قبلا وبلاگم رو مي خوندن از قرار گرفتن يه پست جديد توش نا اميد شدن.


آخه شما بگيد روزي 11 ساعت كار حتي تو روزاي تعطيل ديگه زماني براي وبلاگ آپ كردن باقي مي ذاره؟


(پس من چطور الان دارم مي نويسم؟) بگذريم!


 


روزا اينجا بعضي وقتا خيلي خسته كننده مي شه چقدر بايد خدا رو شكر كنم كه تو رو دارم تا بهت فكر كنم نوشته هات رو بخونم يا برات بنويسيم .


ما نزديكيم، نزديكيم.


 


محبوبم! پس سال آينده ، شب يلدا ...  تصورش كه خيلي شيرينه اينكه شب يلدا كنار هم هندونه بخوريم بگيم و بخنديم، البته نه فقط من و تو،من وتو و همه ي اونا كه دوستشون داريم و دوستمون دارن ... خدا كنه اينجوري باشه،    به اميد خدا!