همان داستانِ ساده و تکراری ست. تقابل سنت و مدرنیته است. دعوای نسلهای مختلف است چیزی که در این بُرهه زمانی بیش از همیشه برای من قابل درک است.
شاید یک زمانی آدمها خیلی شبیه به هم بودند. خیلی از مصاحبت فامیل، دید و بازدیدها یا به قولی خاله بازی لذت می بردند، هیچ کس به این فکر نمی کرد که من چه وجه مشترکی با مادر بزرگ زن پسرخالهی فلان فامیل دارم که باید برای تبریک عید و بازدید به خانهاش بروم؛ اما حالا که اوضاع متفاوت است یعنی آدمهای نسلهای مختلف اصلاً شبیه هم نیستند، مثل هم فکر نمیکنند و اغلب حرف مشترکی هم باهم ندارند، نمیشود از میان این شکاف عمیقِ بین نسلها همان سنتهای دیدوبازدید و غیره را انجام داد؟
نه نمیشود!
چرا؟
آخر هنوز خیلی از ما فرانگرفتهایم که اگر نوع خاصی از پوشش را انتخاب نمودهایم، اگر گرایش سیاسی خاصی داریم، اگر نظرات قاطعی درباره نحوه ی صحیح زندگی و پیشبرد اهداف خانواده موفق داریم؛ به سادگی اینها را برای خودمان نگاهداریم و به فکر جهانی کردن فلسفههایمان نباشیم و نخواهیم این حرکت جهانی را با حرفهای نصیحت مآبانه و عاقلانه و حتی کنایه آمیز با اعضای فامیل آغاز کنیم.
از من به شما نصیحت!!! برای حفظ این سنت نوروزی هم که شده، برای خواب راحت کسانی مثل من که هنوز یک پایشان آن سمت شکاف بین نسلی گیر است، به دنبال همسانسازی و یکپارچهسازی فامیلی نباشید، تعصبات هم نسلانتان را دور بریزید و به میهمانانتان تنها شادی و لبخند و دوستی هدیه کنید و روزهای اول سالِ آنها را به جهنم بدل نکنید. بگذارید آرامشی که در دوری از شما دارند را در همین چند دقیقه ای هم که میهمانتان هستند داشته باشند.
تا همه از بهاری سبز و شیرین لذت ببرند!