۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

که مطلق نیست


در مورد بچه دبيرستاني هاي امروزي نمي دانم اما وقتي من دبيرستاني بودم (يعني بین سالهاي 76 تا 80) يكي از بزرگترين مسائل بچه هاي مدرسه و كلاس ما ، موضوع رابطه دختر و پسر بود و هميشه چه با حضور معلمان و چه بدون حضور معلمان در بحث، بارها در اين مورد صحبت مي شد.
به ياد دارم معلمي داشتيم كه عليرغم درسي كه تدريس مي كرد (دانش اجتماعي) و نحوه بيان و رفتارش كه ظاهري روشنفكرانه را القا مي كرد نظرات بسيار سخت‌گيرانه و متحجرانه اي در مورد هر نوع رابطه اي بين آدمهايي از سن و سال آن موقع ما با جنس مخالفشان داشت. اين معلم هميشه به ما نسبت به گناهي به نام استمنا* و پيامدهاي روحي و جسمي آن هشدار مي داد و حتي به ما توصيه مي كرد كه به هيچ وجه از خيابان خيام** عبور نكنيم!
يك روز مهدي يكي از همكلاسي هاي ما از آقا معلم سوال پرسيد كه آيا امكان ندارد همانطور كه در ادارات و شركتها و مكانهاي عمومي زن و مرد ارتباط كلامي با هم دارند، نوجوانان و جوانانِ دختر و پسر ِ هم سن و سال ما هم در مدارس با هم همكلاس و همصحبت شوند؟ مثلا در مورد موضوعات درسي از هم سوال كنند و حتي ساده تر و در موارد ديگر نظرات هم را جويا شوند و از اتفاقاتي كه افتاده است همديگر را مطلع كنند.
آقاي معلم لبخندي زد و با قيافه اي حق به جانب گفت: فكر كن يک پسري مرتب بيايد از خواهر تو سوال درسي بپرسد، يا نظرش را راجع به وقايع روز بپرسد يا خيلي ساده بپرسد اتوبوس كي می‌آید. تو راضي هستي؟
مدتهاست در مورد سوالاتي نظير سوال مهدي پاسخ هايي نظير اين داده مي شود به نظر من اين هم يک جور مغالطه است.
سوال مهدي يك سوال ريشه اي و عمومي بود اما آقاي معلم در هنگام جواب دادن بحث را تا حد يك موضوع شخصي تنزل داد و قصد داشت با استفاده از احساسات جواني مهدي در بحث بر او غلبه كند. از آن گذشته از نحوه پاسخ دادن معلم اين برمي‌آید كه زنان و دختران را نبايد به عنوان موجود مستقل نگاه كرد اگر در مورد زن صحبت مي كني اين زن بايد حتما فرزند كسي، همسر كسي يا مادر كسي باشد تا هويت پيدا كند و آن شخص هويت دهنده ممكن است گاهي از بعضي چيزها راضي نباشد.
هميشه بزرگترين انتقاد من نسبت به اينگونه پاسخ ها همين بوده كه  زن را به عنوان يک انسان مستقل درنظر نمي گيرند كه حق انتخاب دارد و اگر هم كسي اين وسط راضي نباشد، بايد اين حق را داشته باشند كه خودشان موضوع را حل كنند نه قواعد سختگيرانه! و اين دخلي به بحث كلي ندارد.
خوشبختانه آن روزمهدي جواب ِ التیام‌بخشی داد: بپرسه مسئله اي نيست.


* استمناء یعنی انسان با خود کاری کند که مایع منی از او خارج شود (خودارضایی مردانه)
**خیابانی پراز مراکز خرید و مغازه (در قزوین) که برخی عقیده دارند محلی برای پرسه و دوست‌یابی نیز هست.

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱, جمعه

تغییر در ظاهر وبلاگ

به هر حال زندگی ای که روال ساده و عادی خودش را پیدا کرده باشد کمتر حرف خاصی از آن برای زدن بیرون می آید، گر چه می‌آید اما یا مجال گفتن نیست یا گفتنش به صلاح نیست.
دوست وبلاگ نویسی نوشته ای را منتشر کرده بود و در آن از کسانی که هنوز می نویسند تقدیر کرده بود با خواندن نوشته او شوق دوباره نوشتن به سراغم آمد بیشتر از یک هفته بود که قصد داشتم نوشته ای را اینجا منتشر کنم اما نوشته هایم همه نیمه تمام ماندند و قانون نانوشته وبلاگی هم این است که نوشته ای که به قسمت پیش‌نویس‌ها منتقل شود هرگز کامل نخواهد شد، احساس کردم برای تقویت این شوق به نوشتن نیازمند اهرم دیگری هم هستم و به همین دلیل تصمیم گرفتم ظاهر وبلاگ را هم کمی تغییر دهم، ظاهرا همین تغییر کمترین تاثیرش نوشته شدن این پست بوده که باید آن را به فال نیک بگیرم.
شاید دوباره به یاد بیاورم که چگونه می شود از اتفاقات ساده و معمولی این زندگی بهانه هایی برای نوشتن یافت.
که نوشتن لذت است و تسکین.