۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۶, شنبه

نوآر

امروز با محسن رفتم ترمینال برای بدرقه که نمی شه گفت همراهی، طبق معمول همه روزا که باهاش می رم ترمینال بارون گرفت البته امروز رنگین کمون هم داشت زیر یکی از طاقی ها پناه گرفتم تا بارون کمتر شد و اومدم بیرون سر راه یه رانی خریدم و گفتم برم تو پارک بشینم و بخورم ولی اینقدر پارک شلوغ و پر هیاهو بود که حالم بهم خورد آخرش ننشستم و فقط از پارک رد شدم.

پوستر سیرک روی دیوار بود.



-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

هیچ کس نخواهد توانست باور کند اگر از تو برایش بگویم.