۱۳۸۴ دی ۱۷, شنبه

I'm confused

من یادم نیست کجا بودم چی به من گذشته بود و من چی گفته بودم و چی شنیده بودم احساس میکنم از یه جای مرتفع به درون یه چاه سوقط کردم و حالا حافظه ام رو از دست دادم اما می دونم یه دلیلی داشته حالا باید تلاش کنم و کشف کنم که چرا اینجام و راهی هم برای خروج پیدا کنم چیزهای کمی رو دوست دارم و از خیلی چیزها متنفرم


من به مردم فکر می کنم به آدمهای معمولی به آدمهای مهم !


یه روز طرفدار "مارتین لاتر کینگ" یه روز "هیتلر"!


بعضی وقتهام نمی تونم افکارم رو کنترل کنم.حالا یک میلیون راه برای رفتن دارم ولی در مورد هیچ کدوم مطمئن نیستم گم می شم؟ یا گم شدم؟


می خوام اون طوری که دوست دارم ادامه بدم و... موفق بشم


جیق!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۲ نظر:

کامران گفت...

تا شقا یق هست زندگی باید

رها-اتاق آبی گفت...

شب دراز است و قلندر بیدار. هنوز فرصت هست برای تجربه کردن. برای دیدن و شنیدن. برای این که آدم بفهمد که کیست و به دنبال چه می گردد. اما قطعا به آنچه می خواهد دست می یابد. ... راستی، این جیغ آخر برای چی بود؟؟؟ موفق باشی.