۱۳۸۵ اردیبهشت ۵, سه‌شنبه

The way you are OR the way you do

به شیوه ی تو:


شاید با نوشتن این عنوان می خواستم بنویسم آن طور که تو می نویسی ولی ...همین اولین کلمه شهادت خواهد داد که این نوشته مال من است و به شیوه ی من، چطور می توانم مثل تو بنویسم اصلاً من کجا و تو کجا ؟!


تو برای من جمع همه ی شادی هایی


و من شاید برای تو فقط عذابم و دردسر


نه عشق من!


این ترانه ی سوزناک نا امیدی و جدایی نیست.


این شب ها تا به خیال تو شب بخیر نگویم به خواب نمی روم و صبح ها اولین چیزی که سلام مرا خواهد شنید هم رویایی از توست ، اصلاً این روزها همه ی خیال های این امیر خیالباف تویی ، قصه هایی که اینگونه آغاز می شوند:


کاش می توانستم ...


اما منشا این خیال ها واقعیتی ست ، واقعیتی که ما آن را بوجود آورده ایم و تنها مال من وتوست.


پله پله ، بالا و پایین می رویم حلقه های زنجیری که ما را به هم متصل می کند محکم تر می شود ، ما دنیا ها را در می نوردیم


تا اینکه یک روز زمانی که خورشید اولین پرتو حیاتبخش  خود را بر زمین می افکند جایی در دور دست ها در همسایگی بهشت ، در لحظه ی ملاقات سپید و سیاه ، جایی که اشک ها ولبخند ها از بروز احساسات و از بیان ناگفته ها عاجزند ، قلب ها لب به سخن می گشایند و آفریننده ی خود را می ستایند .


من وتو آغاز می کنیم پرواز را ، زندگی را ، نور را ، پاکی مطلق را و دنیای حقیقی و واقع ای خود را،


                                           فقط من وتو


محبوبم امروز بیش از پیش جسارت گفتن از عشق را دارم.

۷ نظر:

علی گفت...

سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری امیدوارم موفق باشی
اگه وقت کردی یه سر به منم بزن

شهریار کوچولو گفت...

سلام ... خیلی قشنگ می نویسی ....معلومه که حسابی عاشق شدی !!....آسمونی باشی .

معصومه گفت...

عزیزم شاید برای گفتن ناگفته های همیشه گمنام زمان اماده باشد یا شاید این اماس بزرگ که روی دلم سنگینی کرده وقت سر باز کردنش رسیده
همسایگی بهشت یعنی مجاورت با تو که تو خود بهشت مسجلی
این ما هستیم که بهشت و دوزخ را معنا میکنیم
و بهشت من روز های پر از گناه با تو بودن است

مریم گفت...

سلام..
استاد سخن گفت که بی عشق هرگز...
پیر انجمن گفت که بی عشق هرگز...
با دیدن شمع و رقص اتش
پروانه به من گفت :که بی عشق هرگز.
موفق باشی ....

روان پریش گفت...

راستی بیا یه رد پایی از خودت بذار!

روان پریش گفت...

نخیر !

دل از دست رفته انگار!

رها- اتاق آبی گفت...

امیدوارم که این احساس ماندنی، همیشگی بوده و به سرانجامی برسد. موفق باشی.