۱۳۸۴ بهمن ۲۵, سه‌شنبه

Valentine day spacial

There were too many eyes


Too much passion


Too many chances


Too many rainy days


Too many words


Too many projects


Too many…..


But still there was something too


No I can’t explain it no


Now?


No regrets 


Even I don’t want something to please me


So don’t say it is not predictable


Try to take advantage of being on your own


Too many things have changed


Yes about my mind too


From the moment that I saw those 3 sisters


And again I want to sing it so loud and so clear


No regrets


And no matter


Another 14th February is going to be spent alone


 

۴ نظر:

مصطفی گفت...

مطلب جالبی بود
منم این روز را به شما تبریک می گم.
امیدوارم به خواسته هات برسی
موفق باشی

ساناز گفت...

سلام.
ممنون از حضورت و از "مهربونیت"

راستشو بخوای خودمم شعر قبلی رو خیلییییییییییییییییییییییییی بیشتر دوست دارم اصلا" با شعرای غمگین بیشتر سازگارم.

هم پست قبلیت و هم این جدیده فوق العاده قشنگن .
امیدوارم همیشه موفق باشی و همیشه این قدر خوب و زیبا بنویسی.
موفق باشی.

تا سلام دوباره بای.

معصومه گفت...

سلام
لحظه ها چه با هم چه تنها سپری می شه
حضور فیزکی مهم نیست مهم اینه که بتونی اونقدر بزرگ باشی تا خر وقت خواستی روحت رو پرواز بدی بری هر جا که خواستی
و بدونی تنخایی فقط مال خداست

آنی ویلجت گفت...

سلام...جوابتون را تو وبم دادم....
از اینکه انقدر پر ملات نظر میدین هم ممنونم!